كسي ديگر نمي كوبد در اين خانهي متروك ويران را
كسي ديگر نمي پرسد چرا تنهاي تنهايم
و من چون شمع مي سوزم و ديگر هيچ چيز از من نميماند
و من گريان و نالانم و من تنهاي تنهايم
درون كلبهي خاموش خويش اما
كسي حال من غمگين نميپرسد
و من درياي پر اشكم كه توفاني به دل دارم
درون سينهي پر جوش خويش اما
كسي حال من تنها نميپرسد
و من چون تك درخت زرد پاييزم
كه هردم با نسيمي ميشود برگي جدا از او
و ديگر هيچ چيز از من نميماند
نظرات شما عزیزان:
[ چهار شنبه 30 بهمن 1392برچسب:,
] [ 18:2 ] [ مبین ][